- نویسنده : مدیر مسئول
- 03 مرداد 1402
- کد خبر 17830
- 309 بازدید
- بدون نظر
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
همزمان با آغاز ماه محرم، در راستای نهادینه کردن فرهنگ حسینی و ترویج کتابهایی پیرامون شجاعت و رشادتهای در راه دین و حق، سلسلهنشستهای نقد و بررسی کتاب «خاتون و قوماندان»، روایت زندگی امالبنین حسینی، همسر شهید علیرضا توسلی، فرمانده لشکر فاطمیون برگزار میشود.
بر این اساس پس از برگزاری این ویژه برنامه در ۲۷ تیرماه در استان گلستان، استان تهران ۱۰ مردادماه، استان البرز ۱۵ مردادماه، استان قم ۱۶ مردادماه، استان خراسان رضوی ۲۱ مردادماه، استان خراسان جنوبی ۲۲ مردادماه و استان کرمان ۲۹ مردادماه به صورت مجازی میزبان علاقه مندان کتاب و کتابخوانی خواهند بود.
علاقه مندان می توانند در روزهای مقرر این سلسله نشست ها را از طریق پایگاه اطلاع رسانی نهاد (iranpl.ir) و آپارات نهاد کتابخانه های عمومی کشور (aparat.com/iranpl) به صورت زنده دنبال کنند.
گفتنی است نقش و جایگاه زنان در عرصه جنگ و دفاع نقشی انکارناپذیر و فداکاری، مسئولیتپذیری، مدیریت و رهبری خانواده و تأثیر حضور و فعالیت آنها در صحنههای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و درمانی بسیار ارزشمند است. امروزه فداکاری و ایثارِ زنانِ رزمنده مدافع حرم، برگرفته و مؤثر از همان روزهای جنگ تحمیلی است. در کتاب «خاتون و قوماندان: روایت زندگی امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون» رویارویی با فراز و نشیب زندگی، همراه با تلخیها و شیرینیها، با قلمی شیوا و جذاب نوشته شده و گوشهای از سختیها و ایثار خانوادههای رزمندگان به تصویر درآمده است. راوی این کتاب از زنان و مادرانی سخن میگوید که حاضر شدند برای عقیده و حفظ آرمانهایشان، همپای رزمندگان با از خودگذشتگی و چشمپوشی از عواطف، احساسات و علاقهمندیها، روایتهای ماندگاری برجای بگذارند.
این کتاب با ۳۳۶ صفحه توسط مریم قربانزاده در نشر ستاره ها منتشر شده است.
کتاب «خاتون و قوماندان: روایت زندگی امالبنین حسینی همسر شهید علیرضا توسلی فرمانده لشکر فاطمیون» و در ۲ فصل با نامهای «ایران» و «سوریه»، روایت و نگارشی است از زندگی عاشقانه و زیبایی که با بهرهگیری از نقل خاطرات امالبنین حسینی گردآوری و تدوین شده است.
در بخشی از کتاب می خوانیم: «من، امالبنین، دختر فیروزه، در ماه سنبله تابستانی داغ و پرآشوب به دنیا آمدم؛ جایی در حوالی استان بامیان از سرزمین افغانستان. روستای پدریام، «بندامیر» را به چشم ندیدم. فقط توصیفهای غبطهانگیز مادرم را میشنیدم وقتی از «بندامیر» صحبت میکرد.»