- نویسنده : مدیر مسئول
- 11 مرداد 1400
- کد خبر 5358
- 323 بازدید
- دیدگاهها برای یادداشت: تلاشهای اجتماعی شیخ فضل الله نوری و شهادت در راه سیاست اسلامی بسته هستند
- ایمیل
- پرینت
سایز متن /
۱۱ مردادماه سالروز شهادت شیخ فضل الله نوری شهید دست ظلم و تجاوز، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب است که به گفته امام خمینی(ره) تنها جرمش این بود که می گفت قانون باید اسلامی باشد و احکام اسلامی از جمله قصاص نه تنها غیر انسانی نیست بلکه انسانی است.
شیخ فضل الله نوری که از علمای برجسته زمان خود بود علاوه بر تألیف آثار علمی فراوان بر مستند تدریس حوزه علمیه در تهران نیز نشسته و از درس وی شخصیتهای بزرگی حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی (مؤسس حوزه علمیه قم) حاج آقا حسین قمی، سید محمود مرعشی (پدر آیت اللّه مرعشی نجفی)، سید اسماعیل مرعشی شریف الاسلام، ملاّ علی مدرّس، میرزا ابوالقاسم قمی، شیخ حسن تهرانی و علامه محمد قزوینی بیرون آمدند.
یکی از ویژگی های برجسته شیخ فضل الله نوری که وی را برجسته کرده است تلاشهای اجتماعی این شهید راه اسلام است که در مبارزه با نفوذ فرهنگ بیگانگان در ایران در قالب استعمار بود و در این راستا در نهضت تنباکو نقش به سزایی ایفا کرد و در تأسیس عدالتخانه، جنبش روحانیت و تدوین قانون اساسی نقش عمدهای داشت.
وی همچنین در مخالفت با تحصن در سفارت انگلستان که در آن روزها توسط فراماسون ها برای در امان ماندن از حمله دولت به مردم تبلیغ میشد گفت «مشروطهای که از دیگ پلو سفارت انگلیس سر بیرون بیاورد به درد ما ایرانیها نمیخورد» و اینگونه مخالفت خود را اعلام کرد و این حرکت را به عنوان انحراف در نهضت عدالتخانه تفسیر می کرد؛ از این رو با مشروطه خواهان مخالفت کرد و مشروطه ای که مخالف با قوانین اسلامی باشد را باطل و کفر دانست و به دنبال آن اصل نظارت فقها بر قوانین مجلس را پیشنهاد کرد.
شیخ فضل اللّه با مشروطیت مخالفتی نداشت و بحث او در کیفیت آن بود. با دیدن وضع آن روز جامعه گفت: «من والله با مشروطه مخالفت ندارم. با اشخاص بیدین و فرقه ضالّه و مضلّه مخالفم که میخواهند به اسلام لطمه وارد بیاورند. روزنامهها به انبیا و اولیا توهین میکنند و حرفهای کفرآمیز میزنند. علمای اسلام مأمورند برای اجرای عدالت و جلوگیری از ظلم. چگونه من مخالف با عدالت و مروج ظلم میشوم؟ من در همین جا قرآن را از بغل خود درآورده، قسم خوردم و قرآن را شاهد عقیدهام قرار دادم که مخالف مشروطه نیستم…… من مخالف اساس مشروطیت نیستم؛ بلکه اول کسی که طالب این اساس بود من بودم و فعلاً هم مخالفتی ندارم امّا مشروطه به همان شرایطی که گفتم که قانون اساسی و قوانین داخلی مملکت باید مطابقت با شرع داشته باشد».
در راستای فعالیتهای اجتماعی گسترده شیخ فضل الله نوری در مقابله با نفوذ فرهنگ انگلیس و اجرای سیاست اسلامی در ایران، یکی از مسائلی که طرح آن توسط وی باعث عصبانیت عمال استعمار گردید، نظارت شورای مجتهدان بر قوانین مصوب مجلس بود که در نهایت به شهادت ایشان توسط عمال انگلیس منجر شد و در ادامه شرحی از این واقعه و ماجرای دفن و انتقال این شهید مجاهد به شهر مقدس قم و حرم حضرت معصومه سلام الله علیها را میخوانیم؛
طرح قتل شیخ فضل الله
مشروطه خواهان برای نیل به اهداف خود در پی قتل شیخ برآمدند در ابتدا با حملات شدید سعی کردند او را مخلّ آسایش و مفسد معرفی نمایند و اعلام کردند که چون در مصالح مسلمین اخلال میکند از درجه اجتهاد ساقط است.
طرح قتل در سفارت انگلستان تهیه شد و فردی به نام کریم دواتگر مأمور این کار شد. او روز جمعه پانزدهم ذی حجه ۱۳۲۶ ق هنگام بازگشت شیخ به منزل به سوی او تیراندازی کرد. فریادهای همراهان شیخ و اضطراب ضارب مانع از آن شد که طرح ترور به فرجام رسد. کریم دواتگر دستگیر، و در پی اعترافات وی نقشههای طرح شده بر ملا شد.
دستگیری شیخ فضل اللّه نوری و محاکمه
بعد از فتح تهران، مخالفان شیخ فرصت را غنیمت شمرده، واهمه خود از روشنگریهای شیخ را در میان سردمداران حاکم مطرح ساختند.
در منزل سپهدار تصمیم به اعدام شیخ گرفته شد. یپرم خان بر جنایت اصرار داشت و سپهدار راضی بود و سردار اسعد بختیاری هم سکوت کرد. روز یازدهم رجب ۱۳۲۷ ق هشتاد نفر از مجاهدان مسلح ارمنی به منزل شیخ هجوم بردند و خانه را محاصره کرده، پشت بامها را اشغال کردند.
شهادت
نادعلی، پیشکار مخصوص شیخ، میگوید: در میان شیون و زاری و ناله اهل خانه، یوسف خان ارمنی دست شیخ را گرفته، کشان کشان بیرون آورد و درون درشکه انداخت و فرمان حرکت داد. سواران مجاهد دور درشکه را گرفته و یکسره شیخ را به اداره نظمیه در میدان توپخانه بردند و در ضلع شرقی عمارت نظمیه زندانی کردند.
بعد ازظهر سیزده رجب، شیخ را برای محاکمه به عمارت گلستان بردند و در تالار آن، شیخ ابراهیم زنجانی شروع به محاکمه کرد.
جالب اینجاست که وقتی محاکمه صورت میگرفت، در بیرون مشغول آماده سازی جایگاه اعدام وی بودند. هنگامی که میخواستند او را برای اعدام ببرند، اجازهٔ خواندن نماز عصر را به وی ندادند و ایشان را به سوی جایگاه اعدام راهنمایی کردند. وقتی به در نظیمه رسید رو به آسمان کرد و گفت: افوّض امری الی الله ان الله بصیر بالعبادو حدود یک ساعت و نیم به غروب روز سیزده رجب ۱۳۲۷ قمری بود. وقتی به پایهٔ دار نزدیک شد، برگشت و مستخدم خود را صدا زد و مهرهای خود را به او داد تا خرد کند، مبادا بعد از او به دست دشمنانش بیفتد و برای او پرونده سازی کنند. پس از آن عصا و عبایش را به میان جمعیت انداخت و روی چهارپایه رفت و قریب ده دقیقه برای مردم صحبت کرد و فرمود:
خدایا، تو خودت شاهد باش که من آنچه را که باید بگویم به این مردم گفتم خدایا تو خودت شاهد باش که من برای این مردم به قرآن تو قسم یاد کردم، گفتند قوطی سیگارش بود.
خدایا تو خودت شاهد باش که در این دم آخر باز هم به این مردم میگویم که مؤسس این اساس لامذهبین هستند که مردم را فریب دادهاند این اساس مخالف اسلام است. محاکمهٔ من و شما مردم بماند پیش پیغمبر محمد بن عبدالله (ص). آنگاه عمامه را از سر برداشته و فرمود: از سر من این عمامه را برداشتند، از سر همه بر خواهند داشت.
در آستانهٔ اعدام یکی از رجال وقت با عجله برای او پیغام آورد که شما این مشروطه را امضا کنید و خود را از کشتن برهانید و او در جواب فرمود: دیشب رسول خدا را در خواب دیدم، فرمودند: فردا شب مهمان منی. من چنین امضایی نخواهم کرد.
طناب دار به گردن وی انداخته شد و لحظاتی بعد پیکر بیجان وی برفراز دار باقی مانده بود. دسته موزیک شروع به نواختن کرد و مردم از جمله پسر شیخ کف میزدند و شادی میکردند و چه بیاحترامیهایی که به جنازهٔ شیخ نکردند. پس از اینکه آقا، جان تسلیم کرد، دسته موزیک نظمیه پای دار آمد و همان جا وسط حلقه شروع کرد به زدن. مجاهدین با تفنگهایشان همین طور میرقصیدند. شنیدم که بعضیها میگفتند: «شیخ فضله به درک رفت!» از بالای ایوان نظمیه یک کسی فریاد کشید و به مردم گفت: «همچنین دست بزنید که صدایش توی سفارت به گوشش برسه!» یعنی به گوش محمدعلی شاه.
در اثر تلاطم و طوفان که دائماً جسد را بالای دار تکان میداد، یک مرتبه طناب از گردن آقا پاره شد و نعش گُرپی به زمین افتاد!
جنازه را آوردند توی حیاط نظمیه همه میخواستند خود را به جنازه برسانند؛ دور نعش را گرفند؛ آن قدر با قنداقه تفنگ و لگد به نعش آقا زدند که خونابه از سر و صورت و دماغ و دهنش روی گونهها و محاسنش سرازیر شد. هر که هرچه در دست داشت میزد؛ آنهایی که دستشان به نعش نمیرسید، تف میانداختند.
یک مرتبه دیدم یک نفر از سران مجاهدین، مرد تنومند و چهارشانهای بود، وارد حیاط نظمیه شد. جلو آمد و بالای جنازه ایستاد، این بیحیا هنوز نرسیده، جلوی همه دگمههای شلوارش را بازکرد و روبروی این همه چشم شرُ شُر به سر و صورت آقا……..
سپس یک مردی با لباس مشکی وارد شد، عصا به دست، مقابل سر آقا ایستاد؛ با عصار چادر نماز را از روی آقا پس زد و همین طور که تماشا میکرد به ترکی فحش نثار آقا میکرد. این شخص شارژدافر سفارت عثمانی بود؛ او هم رفت!
انتقال مخفیانه جنازه شهید به قم
خانوادهٔ وی، جنازهٔ شیخ را مخفیانه به منزل بردند و در اتاقی در حالی که غسل و کفن شده بود گذاشتند و آن را تیغه کردند و برای اینکه کسی بویی نبرد مراسمی ظاهری گرفتند و جنازهای غیر واقعی را در قبرستان دفن کردند و صورت قبری برای آن ساختند. پس از هیجده ماه که مردم کم کم با خبر شده بودند، میآمدند و پشت دیوار فاتحه میخواندندو میرفتند. احتمال خطر از هر سو میرفت، دختر شیخ فضل الله نقل میکند: دیشب مرحوم آقا را خواب دیدم که خیلی خوش و خندان بود ولی من در همان عالم خواب گریه میکردم، آقا به من گفت: «گریه نکن، همان بلاهایی را که سر سید الشهدا آوردند، سر من هم آوردند. اینها میخواهند نعش مرا دربیاورند تا درنیاوردهاند زود آن را به قم بفرست.»
جنازهٔ مطهر شیخ را بعد از ۱۸ ماه بدون آنکه کمترین آسیبی دیده باشد از آن اتاق در آورده و مخفیانه به قم انتقال دادند. سپس در مقبرهای که قبلاً در صحن مطهر تدارک دیده بود، دفن کردند.
نظرات بزرگان دربارهٔ شیخ شهید
در وصف خصایل و فضایل شیخ، سخنهای بسیاری گفته شده و علامه امینی صاحب الغدیر در کتاب شهداء الفضیله مینویسد: «تا دستهای از تبهکاران او را که دشمن زشتکاری و فریب و کفر بود، مانع خویش یافتند و او را به دار آویختند و شهید دست ظلم و تجاوز گشت، قربانی راه تبلیغ دین، شهید راه خدا، شهید مبارزه با زشتی و تباهی و فریب؛ شد»
زنده یاد جلال آل احمد در کتاب خدمت و خیانت روشنفکران مینویسد: «از آن روز بود که نقش غرب زدگی را همچون داغی بر پیشانی ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمی میدانم که به علامت استیلای غربزدگی پس از دویست سال کشمکش بر بام سرای این مملکت افراشته شد»
https://qomgoya.ir/?p=5358